نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی
چکیده
پایگانپایه و مایگانمایهی اندیشهورزی و جهانبینی ایرانی، «دوگانهگرایی» است؛ گاه، آشکار و گاه، نهان. من در این جستار بر آنم تا بدین پرسش، پاسخ دهم: چرا دوگانهگرایی، بستر اندیشهورزی ایرانی شده است و بازتابی گسترده در دیوان خواجه یافته است؟ اگر بخواهم پاسخی بنیادین و باورشناختی بدین پرسش بدهم، آن پاسخ این است که سرشت و ساختار اندیشهی ایرانی را دو ناساز میسازند که ناچارند از همسازی با یکدیگر. ساختار و سرشت اندیشه در ایران، از گونهی حماسی است. این دوگانهگرایی، در درازنای تاریخ و فرهنگ ایران، کاربرد داشته است؛ تاآنجاکه به قلمرو زبان نیز، راه یافته است و واژگان را هم در بر گرفته است. واژگان، به دو گونه، بخش میشوند: گونهی اهورایی و گونهی اهریمنی. ایرانیان، در گذشته، روا نمیداشتهاند که این دو گونه را با هم درآمیزند. مایهی شگفتی نیست اگر این دوگانگی در سرودههای حافظ نیز، بازتافته باشد؛ سخنوری که پس از فردوسی، نمایندهی ناخودآگاهی تباری ایرانی است.
کلیدواژهها